کد مطلب:298674 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

فرزندان زینب


مشهور آن است كه زینب (ع) از شهورش عبدالله بن جعفر چهار پسر و یك دختر داشت، پسران او: علی، محمد، عون و عباس بود و دختر آن حضرت ام لثوم بوده و طبرسی در كتاب اعلام الوری فرزندان زینب را از عبدالله سه پسر به نامهای علی، جعفر، و عون و یك دختر به نام ام كلثوم ذكر كرده است. و چنانكه پیش از این اشاره شد دو تن از پسران عبدالله یعنی عون و محمد به همراه زینب (ع) به كربلا آمدند و به درجه ی شهادت رسیدند، و مطلبی را كه چند تن از نویسندگان در اینجا نوشته و یا نقل كرده اند و تحقیقی در این باره نشده آن است كه نام محمد بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب را در زمره ی اصحاب و یاران امام حسین (ع) نقل كرده اند اما مادرش را خوصاء دختر حفصه بن ثقیف نوشته اند و در جای دیگر در زمره ی فرزندان زینب كه در كربلا به شهادت رسیدند نام عون و محمد را ذكر كرده اند، و محمد بن عبدالله بن جعفر دیگری را در زمره ی شهیدان بنی هاشم ذكر نمی كنند [1] ، و عموما از ابوالفرج نقل كرده اند كه در كتاب مقاتل الطالبیین ذكر كرده و در زمره ی كشته شدگان فرزندان ابوطالب نام محمد بن عبدالله بن جعفر را نوشته و می گوید: مادرش خوصاء دختر حفصه بن ثقیف است.

و بر ابوالفرج ایرادی در این باره نیست زیرا او در جایی از كتاب مزبور ننوشته محمد بن عبدالله بن جعفر كه در كربلا شهید شد فرزند زینب بوده اما به نویسندگانی مانند مولف كتاب ریاحین الشریعه و فرسان الهیجاء این ایراد وارد است كه هر دو مطلب را نوشته و نقل كرده اند و توضیحی هم نداده اند و رفع این اختلاف و تناقض را ننموده اند.

و به هر صورت نگارنده نیز تا آنجا كه تحقیق كردم و كتابهایی را كه در اختیار داشتم بررسی نمودم نتوانستم قول صحیح و معتبری در این باره پیدا كنم، و تتبع و


تحقیق بیشتر را در این باره به عهده ی خوانندگان محترم می گذارم.

باری نوشته اند در روز عاشورا نخست محمد بن عبدالله به میدان آمد و این ارجوزه را خواند:


اشكو الی الله من العدوان

قتال قوم فی الردی عمیان


قد تركوا معالم القرآن

و محكم التنزیل و التبیان


و اظهروا الكفر مع الطغیان

و شجاعانه جنگید تا پس از اینكه ده نفر را به خاك هلاك افكند مردی به نام عامر بن نهشل او را به قتل رسانیده و پس از وی عون به میدان آمد و این ارجوزه را سرود:


ان تنكرونی فانا ابن جعفر

شهید صدق فی الجنان الازهر


یطیر فیها بجناح اخضر

كفی بهذا شرفا فی المحشر


و دلیرانه حمله افكند تا سه تن از سواران و هیجده تن از سربازان پیاده ی دشمن را به قتل رسانید و آن گاه به دست مردی به نام عبدالله بن قطنه طایی شهید شد.

و چون خبر شهادت آن دو در مدینه منتشر شد مردم به خانه ی عبدالله می آمدند و او را تسلیت می دادند عبدالله غلامی داشت به نام ابوسلاس كه از این پیشامد ناراحت شده بود و از روی ناراحتی گفت:

«هذا ما لقینا من الحسین».

(ما این مصیبت را از حسین داریم.)

عبدالله با شنیدن این سخن برآشفت و نعلین خود را از پای درآورده و بر دهان و سر و مغز او كوبید و بدو گفت:

«یا ابن اللخنا اللحسین تقول هذا؟ و الله لو شهدته لما فارقته حتی اقتل معه»!

(ای پسر زن گندیده و بدبو! آیا درباره ی حسین چنین می گویی! به خدا سوگند اگر من خودم نیز در ركاب حسین بودم از او جدا نمی شدم تا با او كشته شوم!)

و این افتخار من است كه اگر من خود در آن واقعه نبودم دو فرزندم حضور داشته


و بی دریغ جان خود را در راه دفاع از وی نثار نمودند، و من اگر به جان خودم نتوانستم با او مواسات كنم با جان دو فرزندم با او مواسات نمودم.

و درباره ی ام كلثوم دختر زینب (ع) و ازدواج او در كتاب بانوی شجاع زینب كبری صص 66- 62 ماجرایی از كتابهای اعیان الشیعه و كامل مبرد و غیره نقل كرده كه ما عین ترجمه ی آن را برای شما ذكر می كنیم:

«ام كلثوم دختر زینب (ع) همان دختری است كه معاویه او را برای یزید خواستگاری نمود، اما دایی او حسین (ع) با وصلت یزید موافقت نكرد و ام كلثوم را به ازدواج پسر عموی او، قاسم بن محمد بن جعفر بن ابی طالب درآورد. [2] .

معاویه اگر چه در دمشق زندگی می كرد، اما در مدینه هم، از كارهای حضرت حسین (ع) بی خبر نبود، او فقط از میان همه ی مردم مدینه، حواسش جمع حسین بود، زیرا امام حسن (ع) را پس از شهادت علی (ع) شهید كرد و برای شهادت حسین (ع) هم نقشه های مختلفی می كشید، ولی در عین حال از جهاتی خود را برابر حسین عاجز می دید، آن وقت به این فكر افتاد كه اگر بتواند با نقشه های ماهرانه، دل حسین را به خود متوجه كند و با او در كار خلافت كنار بیاید، تا از طرفی از جهت قیام او خیالش راحت شود و از طرف دیگر با این آشتی بتواند روی جنایت و پرونده های كثیف خود پرده ای بكشد.

خلاصه، برای رابطه ی صلح آمیز با حسین، نقشه های مختلفی می كشید، و حتی یك وقت متوجه شد، حسین اندكی مقروض شده است و احتیاج به مبلغ زیادی دارد، وی پول زیادی فرستاد تا حسین در مقابل آن، مزرعه ی «بغیبغه» را كه از پدرش ارث برده بود به او بفروشد، ولی حسین كه هدف و نقشه ی خائنانه ی او را می دانست با كمال جرئت از فروش مزرعه خودداری كرد و در جواب به قاصد معاویه گفت: پدرم به وسیله ی این مزرعه، و مزرعه ی دیگر «به ابن السبیل» و فقرای مدینه صدقه می داده تا سبب حفظ او از آتش دوزخ باشد. و من هم نمی توانم آن را بفروشم!

و راستی هم، علی (ع) وصیت كرده بود، تا حسن و حسین محتاج نشوند، آن را نفروشند. [3] .

این نقشه ی معاویه هم نقش بر آب شد ولی معاویه برای اینكه در دل حسین راهی باز كند برنامه ی دیگری پیش گرفت و خواست از راه دامادی و پیوند خویشاوندی،


حسین را تسلیم خود سازد! چون در خانه ی زینب، خواهر عالی مقام حسین، دختر جوانی زندگی می كرد. (همان طور كه خواندیم) به نام ام كلثوم كه بزرگ شده و به مرحله ی زناشویی رسیده بود، و همان طور كه مادرش زینب در مدینه از نظر همگان فوق العاده بزرگوار و نجیب شناخته شده بود، ام كلثوم هم از نظر عظمت و شرافت خانوادگی شدیدا مورد توجه و اكرام همه واقع شده بود.

معاویه می دانست زینب چنین دختری دارد، و نیز از طرف دیگر زینب را هم می شناخت كه به این سادگیها فریب او را نمی خورد، اما در عین حال نامه ای را به این شرح برای فرماندار خود مروان حكم به مدینه نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

«اما بعد، امیرالمومنین دوست دارد، عقده ها و كینه ها بر طرف شود و مودت و الفت برقرار گردد و صله ی رحم نیز به وجود آید، وقتی نامه ی من به دست تو رسید، ام كلثوم دختر عبدالله بن جعفر را برای یزید پسر امیرالمومنین (معاویه) خواستگاری كن و در مورد مهر و صداق هم، هر طور دلت می خواهد رفتار كن. [4] »

نامه در مدینه به دست مروان رسید، اما مروان چون جرئت نمی كرد در برابر حسین به این گونه مطالب زبان بگشاید، مطلب را پنهان داشت، تا اینكه حسین به سفر دوردستی رفت، آن وقت فرصت را غنیمت شمرد و به خانه ی عبدالله رفت و نامه را قرائت نمود و هدف معاویه را كه «برقراری انس و الفت و اصلاح ذات البین بود!!» با عبدالله در میان گذاشت.

عبدالله نیز با زیركی خاصی، نقشه ی مروان و معاویه را فهمید و جواب داد، دایی دختر، یعنی حضرت حسین (ع) در مسافرت است و ما بدون نظر او كاری انجام نمی دهیم مهلت بدهید تا حسین از سفر بیاید.

وقتی امام حسین از سفر (ینبع) آمد، عبدالله جریان نامه را با وی در میان گذاشت، حسین هم از این نقشه باخبر شد، و وصلت با این مرد مكار را ناپسند دانست.

حسین (ع) مخفیانه با ام كلثوم در مورد ازدواج او با قاسم پسرعمویش، محمد بن جعفر بن ابیطالب، صحبت كرد، و ام كلثوم هم نظر دایی خود را پذیرفت.

روز ازدواج فرارسید و چون این قرار مخفیانه گذاشته شده بود و مروان حكم از آن بی خبر بود، گمان كرد پیشنهاد او پذیرفته شده و هدف معاویه نیز به منظر ازدواج یزید با ام كلثوم تامین گشته است، و به همین دلیل دعوت عمومی به عمل آورد و


جمعیت زیادی به مسجد مدینه آمدند، مروان وقتی آن اجتماع فوق العاده را مشاهده نمود به شوق آمد و حركت كرد و یك سخنرانی داغ و جذاب در فضایل معاویه ایراد كرد!! و ضمنا بیان داشت، هدف معاویه از این وصلت، صله ی رحم و اتحاد اسلامی است! [5] .

سپس، حضرت حسین حركت كرد و خطبه ی بلیغ و متینی ایراد كرد و فرمود: «خدایی را سپاس می گویم كه اختیار ما را به دست خودمان داد، به دین خود راضی هستیم و از میان مردم نیز، برگزیده می باشیم...»

سپس، ام كلثوم دختر عبدالله جعفر را، به ازدواج قاسم بن محمد بن جعفر بن ابیطالب درآورد!

مروان با مشاهده ی این صحنه، سخت منقلب شد و در فضاحت و رسوایی عجیبی قرار گرفت، و به این مسئله معتقد شد كه عبدالله و زینب هیج گاه با نظر حسین مخالفت نخواهند كرد، و همچنین فهمید حسین از نقشه ی شیطانی آنها كاملا باخبر شده، ولی خواسته است بدین وسیله خود را تبرئه كند... وقتی این خبر در شام به معاویه رسید، خیلی نگران شد [6] ولی در برابر عمل انجام شده، قرار گرفته بود و چاره ای نداشت...

ام كلثوم هم از قاسم صاحب دختری شد به نام فاطمه، كه فاطمه هم وقتی به سن ازدواج رسید، به همسری طلحه بن عمر بن عبدالله درآمد، فاطمه دختری زایید به نام ربابه كه وقتی به سن زناشویی رسید با هشام بن عبدالملك ازدواج نمود و صاحب فرزندی نشد.

هشام به عنوان ملامت به او گفت: تو عقیم و نازا هستی! ربابه جواب داد: به خاطر این است كه نسل تو پاك نیست! [7] ».


[1] به كتاب فرسان الهيجاء، رياحين الشريعه، نفس المهموم و فاطمه ي زهرا نوشته ي توفيق ابوعلم مراجعه شود.

[2] اعيان الشيعه، ج 33، ص 191.

[3] كامل مبرد، ج 2، ص 132.

[4] زينب بنت علي، ص 20؛ كامل مبرد، ج 2، ص 132.

[5] تاريخ مدينه، ج 2، ص 263؛ كامل مبرد، ج 2، ص 132.

[6] معجم البلدان، ج 2، ص 251؛ كامل مبرد، ج 3، ص 114؛ مناقب، ج 2، ص 171.

[7] شيخ جعفر نقدي، زينب كبري، ص 618.